به گزارش خبرگزاری مهر، در شرایطی که همه نگاه ها به وقایع جاری المپیک و خاورمیانه دوخته شده، محمود درویش با مرگ خود باز توجه تمام رسانه ها را به فلسطین، زادگاه این شاعر معترض معطوف کرد. همه رسانه ها مرگ درویش را به عنوان ضایعه ای اسف بار برای ادبیات عرب توصیف کرده و حتی هاآرتص هم با نقل خبری از رویترز، به ستایش چهره فقید شعر فلسطین پرداخت.
خبرگزاری رویترز امروز شرحی از آخرین حضور عمومی محمود درویش ارائه کرد. در این گزارش که با تیتر "تاریخ بر روی متخاصم و قربانی خنده خواهد زد" آخرین چهره از درویش به عنوان هنرمندی تصویر شده که امید به آزادی و آینده در وجود او موج می زند.
وی در آخرین مصاحبه اش با معرفی و یاد کتاب جدیدش آن را اثری طنزآمیز خواند و گفت: "در شرایط حاضر، استهزا و هزل آخرین راهی است که از طریق آن می توانیم واقعیت را تحمل کنیم."
اما شهرت درویش نه تنها به خاطر روحیه سرکش و آشتی ناپذیرش و نه فقط به خاطر سایه سنگین غربت تاریخی ملت فلسطین، که به خاطر تپش خون شاعری در رگ های شعرش و عصیان خیره کننده ای است که این شاعر عرب در تمام چهره های کارش منعکس می کرد. نارضایی و خشم غریزی درویش از ستمی که حتی پیش از تولدش بر او و ملتش رفته، ویژگی غالبی بود که نه تنها در درونمایه و معنا بلکه در ساختار بدیع و خارق عادت واژگان شعری اش هم نمود داشت. با وجود اینکه به واسطه ذات ترجمه، بخش اعظمی از این صناعت های ادبی در برگردان اشعار به زبان های مختلف مفقود شده اما همچنان درویش به واسطه همان درونمایه عمیق غربت در آثارش، معروف ترین شاعر زنده عرب و پرچم اعتراض مردم فلسطین در جهان بود.
او در یکی از مطرح ترین اشعارش که به اغلب زبان های زنده دنیا ترجمه شده چنین تصویری از فلسطین قرن 21 به دنیا عرضه می کند:
"از آنجا آمده ام با کوله بار خاطراتم،
با بار فانی هستی ام، و مادرم
و خانه ای با هزار روزنه،
و برادران و رفقا
و زندانم
با پنجره ای سرد."
او از وطن مالوف و بعیدش و از نام فلسطین، استعاره ای در اشعارش ساخته بود که به گفته خودش "بسی فراتر از محدوده جغرافیایی است که اینک در اشغال بیگانه قرار گرفته. من در شعرهایم چون آدم در غم دورافتادن از بهشت می گریم. ما فلسطینی ها همیشه حتی در روزگار کوتاه خوشی هایمان هم یک گمشده داریم. ما نمی توانیم خود را از سایه سنگین لحظه ای که آوارگی برایمان شروع شده رها کنیم. این مشکل همه ما و به خصوص شعرای ماست چون رخنه و جای خالی که در مغز ما وجود دارد نمی گذارد پیوند سالمی با واقعیت برقرار کنیم."
سفرهای متعدد درویش به تمام جهان عرب و دیدارهای رسمی و غیررسمی او با امرای وقت این کشورها هیچ وقت برای او پسماندی جز طعم تلخ تنهایی و واماندگی نداشت و او از این معنا تحت عنوان "زندان بزرگ" نام می برد. در نطق های اواخر عمر او که همگی به نام ملت فلسطین آغاز می شد، درویش بریده از تمامی دنیای عرب، به روایت قصه فلسطینیان دربند می پرداخت. او همچنین گفته است: "من با بمب گذاری و با عملیات جوانانی که به قیمت مرگ خود، فنای دشمنشان را می بینند موافق نیستم اما همه ما باید علت و انگیزه ای که این جوانان را به این کار وامی دارد درک کنیم. باید بزرگی رنج و دردی که یک جوان را به مرگ دردناک و ناگوار اینچنینی راضی می کند واقف باشیم. به گمان من عملیات استشهادی عملی برخاسته از عصیان و برای گذر از تنگناهای موجود است."
درویش به عنوان یک شاعر تنها راه رهایی از شرایط ناگوار فلسطین را تغییر انسانها و نگرشها و تغییر تفکر نسل تازه می دانست. این آزادیخواه خستگی ناپذیر، ساخت و تغییر انسانها را وظیفه خود می دانست و رسالت شاعر را در جهان متلاطم امروز چنین تعریف می کرد: "زمانی گمان می کردم شعر می تواند همه چیز را دگرگون کند، می تواند نسل تازه ای بیافریند و این توهم کاملا در باور من نشسته بود. هنوز هم از این فکر برنگشته ام اما می دانم که در این میانه حلقه مفقوده ای وجود دارد و آن شاعر است. شعر به عنوان ابزار تغییر، در نهایت بیشترین تاثیرش را بر خود شاعر می گذارد و او خود باید این تاثیر را به دیگران منتقل کند."
نظر شما